پیامبر اکرم (ص) الگوی "سبک زندگی" یا "میراث فرهنگی"؟!(انسان و خطر تفکیک تربیت از حقوق)
نشست تعریف فرهنگ در سیره رسول الله - رحلت شهادت وار آخرین پیم آور خداوند - 1391
بسم الله الرحمن الرحیم
یک کلمه راجع به مخاطب عرض کنم و یک کلمه هم راجع به کار فرهنگی، و بعد وارد بحث بشویم. اولاً راجع به فرهنگ و کار فرهنگی، دو زاویه نگاه به کار فرهنگی و فرهنگسازی وجود دارد. یکی همان زاویهای است که در حوزه جامعهشناسی فرهنگ و فلسفه فرهنگ، وقتی شما به متون علوم اجتماعی نگاه میکنید معمولاً نیازهای بشر را طبقهبندی میکنند و میگویند طبیعتاً نیازهای درجه اول، شکم و تغذیه است، بعد مسکن است، بعد نیازهای جنسی است، امنیت است، و... بعدکه تمام مشکلات بشر حل شد، در اوقات فراغت یکی هم کار فرهنگی است! این نگاه به فرهنگ که معمولاً در کارهای دولتی و حکومتی هم، چون با آمار سروکار دارند و میخواهند به بالادستیها آمار بدهند و بعد به مردم بگویند ما کار کردیم، چون این اقتضاء به این سبک نگاه و فرهنگ نزدیک است متأسفانه یک دام و چاله خیلی خطرناکی است که آدم میبیند خیلی از مشاهیر در نظام هم، وقتی میخواهند گزارش کار بدهد میآیند گزارش کار اقتصادی میدهند و میگویند گزارش کار اقتصادی اینطوری کردیم و گزارش کار فرهنگی اینطوری! مثلاً اینقدر بودجه دادیم برای اقتصاد و پل، این قدر هم بودجه دادیم برای مذهب و کارهای مذهبی! توجه داشته باشید این نگاه به فرهنگ و مذهب، نگاه اسلامی نیست. این نگاه در بنیاد، یک نگاه سکولار است. چون با تفکیک پیشینی بین عرصه فرهنگ و عرصه زندگی شروع میشود. شما در کل قرآن و روایات، چنین تفکیکی را به این شکل نمیبینید. یعنی از همان ابتداییترین و مادیترین نیاز بشر که کار است، مسکن است، ازدواج است و احتیاج به حقوق اولیه است از همانجا با رویکرد معنوی – مادی، ترکیبی شروع میشود. یعنی شما یک بودجه اقتصاد یک بودجه فرهنگ در فرهنگ اسلامی ندارید. یک گزارش کار مذهبی میدهیم که اینقدر کارهای مذهبی کردهایم. کارهای مذهبی چیست؟ مثلاً اینقدر خرج مسجد و کلیسا و هیئتهای مذهبی و طبل و سورنا و... دادیم که اینها حتماً میشود بودجههای مذهبی! مثلاً اگر یک پولی خرج اصلاح امور معاش مردم بشود یا تعیین حقوق شرعی مردم بشود، اینها حتماً میشود کارهای غیر فرهنگی. این نگاه که در آمار دادنها و به تفکیک در بودجهنویسیهاست، اینها واقعاً منشأ اسلامی ندارد. یعنی هرچه به منابع دین نگاه میکنیم و به سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) منتهی یک چنین تفکیکی را نمیبینیم. یک چنین تفکیک مفاهیم نامربوط را نمیبینیم. مثل این که کنار هم سنجاق شدهاند. این یک نکته، خیلی مهم است و خیلی به این کم توجه میشود. فکر میکنید اگر یک پولی برای مناسک صوری مذهبی خرج شده این کار فرهنگی است. مثلاً میگویند شما بیلان کار بدهید که شما به عنوان شورای شهر، به عنوان وزارت کشور، وزارت ارشاد، اینها شروع می کنند بیلان کار میدهند. مثلاً یکی میگوید ما مثلاً شعرهای آیینی گذاشتیم! شبیهخوانی مدرن راه انداختیم. تئاتر، سینما، و... این، اینطوری به مسئله نگاه میکند که این نگاه، نگاه اسلامی و اهل بیتی نیست. شما در فرهنگ پیامبر میبینید که ایشان پیامبر است و برای فرهنگسازی آمده است، ولی فرهنگسازی را مستقل از زندگی مردم، به عنوان یک تشریفات مذهبی- فرهنگی هرگز مطرح نکرده است. کار فرهنگی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) از متن زندگی مردم جدا نمیشود، مثل آب و روغن نیست، مثل آب و نفت نیست که جدا از هم میایستند! مثل شیر و شکر است. ترکیب میشود با زندگی. فرهنگ سازی دینی با زندگی مثل شیر و شکر ترکیب شیمیایی میشود. شما وقتی شیر شیرین را میخورید، اصلاً تفکیک نمیتوانید بکنید که کجای این شکر است و کجایش شیر است. فرهنگ سازی در منطق اسلامی این است. آنطور که ما یاد گرفتیم به عنوان طلبه نگاه میکنیم ما این را میفهمیم. این تقسیم و تفکیکهای آب و روغنی، که ما چند بخش کار داریم، کارهای اقتصادیمان را اینها بکنند، کارهای سیاسیمان را آنها بکنند، کارهای خارج اینها، کارهای داخل این ها و کارهای فرهنگمان را هم شما بکنید! این برخورد موضعی و نمایشگاهی با فرهنگ، که تئاتر، معماری، موسیقی، مذهب، هیئتهای مذهبی، اینها به درد گزارش دادن به یونسکو و مجلس و هیئت دولت و بودجه میخورد! اینها انسانسازی نمیکند. این را بدانید، اگر تا به حال کسی دیده از یک چنین کارهایی به این سبک فرهنگی و اینجور بودجهها آدم ساخته شده، از این کارها، به ما هم نشان بدهید ما یاد بگیریم. یک مجاهد، در این سبک کار فرهنگی ساخته نمیشود. یک شکّاک، تبدیل به مؤمن نمیشود. یک ملحد یا کافر، موحد نمیشود. اگر پیدا کردید کسی را که گفته من رفتم موزه بازدید کردم، تئاتر مذهبی رفتم، شبیه خوانی رفتم، امام حسین را خیلی قبول ندارم ولی این شبیهخوانی را دیدم امام حسینی شدم؛ این امام حسین شدی تا یک ساعت بعد، یک ساعت بعد یک چیز دیگر میبینی و یک چیز دیگر میشوی! شما ببینید پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) وقتی میخواهد حرف مذهب بزند میآید به کل زندگی مخاطب توجه میکند و روح مذهبی را در کل بدن زندگیاش میدمد. یعنی ازدواجش هم، آمیزش زن و شوهر، کاسبی، نان حلال درآوردن، رابطه پدر و مادر با هم، با بچه، با همسایه، خریدار، فروشنده، اینها با هم قاطی است. اینطور نیست که فرهنگ یک چیز است، سبک زندگی یک چیز است، مدیریت یک چیز است. این تقسیمها، تقسیمات روی کاغذ است برای مدرک و فوقلیسانس و آمار دادن و... میخورد. پیامبران این طوری عمل نکردند، وقتی آمدند به مردم نگفتند بروید کارهای اولیه زندگیتان را بکنید و در اوقات فراغت بیایید من میخواهم کار مذهبی بکنم. کار مذهبی نیست، ما اصلاً کار مذهبی نداریم، چون مذهب آمده برای اصلاح دنیا و آخرت مردم، یعنی برای زندگی و همین که میگویند سبک زندگی، سبک تفکر، اخلاق، زندگی. این آمیختگی ترکیبی تجزیهناپذیر شیر و شکری، این میشود فرهنگ سازی. این که 8 تا 10 صبحانه، 10 تا 12 کارهای مدیریتی و اقتصادی و سیاسی، 12 تا 1 کارهای مذهبی! 1 تا 3 فلان... جمعه کارهای مذهبی و شنبه تا پنجشنبه کارهای غیر مذهبی بکنیم! سکولاریسم یعنی همین. با این مذهب، کسی مشکل ندارد. صاحب قدرت و ثروت و کفر و طاغوت و ظلم و حتی شیطان و حتی نفسانیت با این مذهب مشکلی ندارد. هر کاری به موقع خود! در حالی که دین و مذهب آمده که کل زندگی را زیر و زبر کند. نمیگوید چه بکن، چه نکن. میگوید در آن چه بکنها که معمولاً همه بشر مشترک هستند، میگوید آن را چطوری انجام بده. اصلاً در فرهنگ اسلامی، کلمه «فرهنگ» ما به این شکل نداریم. معادل کلمه «فرهنگ» در منابع اسلامی چیست؟ یک کسی به ما بگوید. اصلاً وجود ندارد. کالچر، فرهنگ، معادل اینها در تفکر توحیدی اصلاً نیست، برای این که چنین تجزیهای وجود ندارد. این تفکیک نیست، فرهنگ در کتاب و سنت یعنی کل زندگی. یعنی نوع نگاه، عقاید، اخلاقیات، رفتار، سبک بازار، سبک اقتصاد. اینطور نیست که مثلاًدر بازار بگویند، بازار مشغول کار اقتصادی است موقع نماز شد، اذان گفتند حالا لحظة مذهبی است! بعد نماز جماعت تمام میشود، دوباره الآن لحظه اقتصادی است! اصلاً یک چنین چیزی نیست. از صبح تا شب که دارید کار اقتصادی میکنید دارید کار مذهبی میکنید. ببینید از امام(ع) میپرسند که بازار اسلامی، چگونه بازاری است؟ امام(ع) در روایت نمیفرمایند که بازاری است که اول اذان نماز جماعت بخوانند! چون میگویند این برای همه جاست، مخصوص بازار نیست. میگویند بازاری است که در آن سه تا خصوصیت نباشد، آن بازار اسلامی و فرهنگی است. یکی این که در بازار دروغ نگویند، دوم قسم نخورند و سوم چانه نزنند. همینهایی که در بازاریهای ما هست. نمیگویند بازار اسلامی، شما اگر یک وقتی خواستید به کسی بیلان کار بدهید، اول باید به خدا و پیغمبر بیلان کار بدهید، جمهوری اسلامی چیست! به خدا و پیامبر جواب بدهید. از ما میپرسند که بازار شما بازار مسلمانان بود یا بازار کفار بود؟ یعنی دروغ و چانهزنی و کلاهبرداری و... آن لحظه کار فرهنگی کردی. نه این که بگویید بازار مشغول کار خودش هست ما 22 بهمن نمایشگاه زدیم، روز عاشورا هم در بازار شبیهخوانی کردیم، شعر آئینی راه انداختیم، شبیه خوانی هم شده مظهر تشیع و... این کارهایمان را کردیم. طبق نگاه موضعی به فرهنگ، طبق نگاه موضعی و نمایشگاهی به فرهنگ، یعنی نگاه سکولار به فرهنگ، مذهب جزو آثار فرهنگی است. اصلاً اسم آن را میگذارند «میراث فرهنگی». میراث فرهنگی یعنی چه؟! اصلاً میدانید میراث فرهنگی یعنی چه؟ یعنی مُرده ریگ اجدادمان است، روی دستمان مانده یک جوری نگهش داریم. اصلاً قرار نیست ما مذهب را نگه داریم، مذهب آمده که ما را نگه دارد. هرکس با مذهب به شکل یک فرهنگ موضعی و آثار باستانی مواجه میشود و فکر میکند کار مذهبی یک کار جدا از زندگی است، فرهنگ یک چیز جدا از زندگی است، این به نظر من شروع اشتباه است، و این اشتباه در ذهن خیلی از مسئولین جمهوری اسلامی هست. برای این که طرز فکرشان با طرز فکر علوم اجتماعی سکولار شکل گرفته است. یعنی نگاهشان به فرهنگ، نگاه غربی است، نگاه شیعی – اسلامی نیست. نگاه اکثر ماها اینطوری است. اول این مسئله.
ما وقتی میگوییم فرهنگ، ما یک جور میگوییم فرهنگ، پیامبر و اهل بیت یک جور دیگر میگویند فرهنگ. فرهنگی که آنها میگویند یک بخشیاش تعلیم و تربیت است، یک بخشیاش موعظه و عبادت است، یک بخشیاش اقتصاد است، یک بخشیاش سیاست است، یک بخشیاش خانواده است و یک بخشی از آن هم تفریحات است. مثلاً اگر ما توانستیم یک الگوی سالم تفریح، که مردم احساس نکنند ما بالاخره یا باید مذهبی باشیم یا تفریح بکنیم! نه؛ یک روشی داشته باشیم. ببینیم ما بحران تفریح در جامعه داریم یا نداریم؟ توهم است یا واقعیت است؟ اگر واقعیت است چطوری؟ این چندتا مدل تفریح وجود دارد. یعنی تفریح اباحهمذهب، یک الگوی لیبرال از تفریح، چه الگویی است؟ الگوی اسلامی از تفریح چیست؟ الگوی طالبانی و متحجرانه از تفریح چیست؟ بالاخره نزاهت و لذت و ادخال سرور و شادی و... مفاهیم دینی هست یا نیست؟ به چه معنا و چگونه؟
پس به نظرم در دام نیفتیم. فرهنگ باید در ضمن کار و تفریح و اقتصاد و سیاست و خانواده دیده بشود نه این که اینها هر کدام جای خودش هستند، در عرض اینها هم ما یک چیزی داریم به نام کار مذهبی یا کار فرهنگی. این یک نکته.
نکته دوم، در باب مخاطب و مخاطبشناسی است. یک حدیثی بنده الآن جعل میکنم و آن این است که «من عرف نفسه عرف مخاطبه» هرکس میخواهد مخاطبش را بشناسد اول خودش را بشناسد. چون مخاطب، یکی است مثل تو. این تفکر هم باز یک نگاه ابزاری به انسان است که علوم اجتماعی مادی، اینطوری مطرح میشود که مخاطب تو، یک موجودی است، یک ماده متحرکی است، متأسفانه ذهن دارد یک کمی هم شعور دارد، بعد غریزه دارد، شهوت دارد، خشونت در او هست، میل به خشونت، همه در او هست، تو برای اینکه چطوری بتوانی راحتتر و بیشتر بکار بگیری، استعمار کنی، استثمار کنی در مسیر حفظ قدرت خودت نگه داری، یا آرام کنی و کنترلشان کنی، به این معنا بشناس. این مخاطبشناسی مادی مثل همان نگاهی است که یک دامپزشکی که دارد در آزمایشگاه خود، زیستشناسی که دارد آزمایش میکند موش را میگذارد در این لابیرنتو و راهروها، آزمایش میکند، این دارد مخاطبشناسی میکند. میگوید موضوع کار من این است، استعدادها، قوا، نیازها، لذتها، تهدیدها، فرصتها، شیوه و عادتهایش را من بشناسم ببینم چطوری میشود از این استفاده کرد. مخاطبشناسی در رسانههای فرهنگی مادی و ماتریالیست اینطوری است، مثل موششناسی است.
یک مخاطبشناسی اسلامی هم داریم که پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) جلوداران این خط هستند و انبیاء الهی، مخاطب را موجودی میدانند دارای ظرفیت خلیفهاللهی، انسان، بزرگترین و مقدسترین آفریده و فرصت الهی برای تکامل الهی است. البته یک فرصت دوپهلوست، استعدادهای دوگانه متضاد دارد و بزرگترین امانت در دنیا، انسان است. انسان، بزرگترین امانت است. و هر انسان به تنهایی ارزشش با کل بشریت مساوی است. این هم یک جور مخاطبشناسی است. چون قرآن میفرماید «من أحیا نفساً و من قَتَل نفساً» هر دو را میفرماید که، هرکس یک نفر را بکُشد انگار که کل بشر را کشته، و هرکس یک نفر را زنده کند انگار همه را زنده کرده است. یعنی قتل یک نفر، انگار قتل 7 میلیارد است، و احیای یک نفر، احیای 7 میلیارد است. یعنی کمّی نگاه نکن بلکه ارزش یک انسان، مساوی است با کل بشریت. این منطق قرآن است. آن وقت در روایت، در ذیل این آیه میفرماید این مسئله قتل و احیای جسمانی، فقط نیست، حتی میفرماید مهمتر از قتل و احیای جسمانی، قتل و احیای معنوی و فرهنگی است. آن مهمتر است. آن وقت مخاطبشناسی در این منطق، معنای دیگری پیدا میکند. یک نفرش مهم است که حضرت امیر(ع) میخواستند به یمن بروند، پیامبر(ص) فرمودند اگر محصول کل این سفر شما، هدایت فقط یک نفر باشد از همه آنچه که آفتاب بر آن میتابد باارزشتر است. یک انسان مهم است. در مخاطبشناسی اسلامی، انسان، ابزار نیست، هر انسان، هدف است، سیاهی لشکر نیست. یک انسان، هدف است. لذا شما بعضی از مربیان بزرگ اخلاقی را میبینید که اصلاً اینها دنبال سیاهی لشکر نبودند، مثل ماها که یک کاری بکنیم مجلسمان گرم شود، شلوغ شود و جمعیت زیاد شود! گاهی میبینید یک عالمه وقت برای یک نفر میگذارند. اساتید بزرگ اخلاق، که بعضیهایشان را میشناسید از همین مناطق شما و مناطق دیگر، میبینید گاهی تمام عمرش را میگذارد برای تربیت 5 نفر! در حالی که ما و شما در کار فرهنگی فکر میکنیم مخاطبشناسی این که نه، جمعیت نبود. فقط 50 نفر بودند. در صورتی که 50 نفر خیلی است. میگویند حضرت نوح(ع) بعد ازآن همه تبلیغ، قرنها تبلیغ، کل آدمهایی که دور خودش توانست جمع کند – طبق بعضی از نقلها – 40 نفر بود! ولی 40تا آدم خیلی زیاد است. یعنی یکیاش هم زیاد است. پس هم نگاه ما به فرهنگ، با نگاه ماتریالیستی فرق میکند. فرهنگ، ابزار کاسبی نیست، فرهنگ یک امر تشریفاتی نیست، فرهنگ اصلاً ابزار نیست، وسیله نیست بلکه خودش هدف است. فرهنگ مستقل از زندگی واقعی مردم نیست. شما دارید مردم را با نحوه مدیریتتان دارید تربیت میکنید. خیال کردید تربیت اینطوری است؟ مثلاً ما در ادارات دولتی، یا دادگستری، یا شهرداری، یا هر جای دیگری، نیروی امنیتیمان، پلیسمان، اطلاعاتمان، روحانیمان، دانشگاهمان، هرکسی هر جا که هست، ما نحوه استفاده از فرصتها و قدرت و امکانات در جامعه، خود آن نحوه استفاده، کار فرهنگی اصلی است. یعنی آن دارد کار خودش را میکند. اینطوری نیست که در ادارههای حکومتی، مردم را به رسمیت نشناسیم، حرمتشان را، حقوقشان را، وقتشان را، آبرویشان را، بعد بگوییم عوضش ما داریم جداگانه روی تو کار فرهنگی میکنیم! اصلاً مسخرهمان میکنند. همانطور که اگر کسی با ما و شما این کار را بکند مسخرهاش میکنیم. یا مثلاً بنده بروم در یک جایی، در یک اد اره دولتی، یک حقی دارم، باید حق من را به من بدهد، اگر حق من را به من ندهد تحقیر بکند و بگوید امروز و فردا، اذیتتان بکند، بعد بگوید در ضمن مراسم عبادتی – مذهبی هم داریم آنجا شرکت بفرمایید! مگر کار فرهنگی اینطوری است؟
در روایت داریم که پیامبر(ص) در هر جلسهای که شرکت میکنند همان حرفی که در جلسه آنها بود و مسئله آنها بود وارد همان میشدند. حتی اگر راجع به تفریح و بازی، بحث بود، مثلاً پیامبر(ص) رد میشد میدید دارند کُشتی میگیرند، نمیگفت خب حالا بگذار کشتیشان را بگیرند بعد من مینشینم اینها را تربیت میکنم. اصلاً این نیست. لباسش را میکَند و میرفت کُشتی میگرفت! در روایت داریم خود پیامبر(ص) کشتی میگرفت. کار فرهنگی این است. کُشتی یک نیاز طبیعی است، دارند تفریح میکنند، ورزش میکنند، میخواهی فرهنگ بسازی، باید در دل واقعیت اینها بروی فرهنگ بسازی. دارند از جایی عبور میکنند میبینند مسابقه اسبسواری، شترسواری است، جوانها به پیامبر(ص) میگویند آقا شما هم اگر اهلش هستید بیایید. میفرمایند بله، من هم اهلش هستم. قشنگ سوار یک اسبی و شتر میشوند و مسابقه میگذارند اتفاقاً در آن مسابقه، ایشان دوم میشود. منتهی اینها خیلی نزدیک هم بودند. داور یا متوجه نمیشود یا میگوید که نمیشود گفت که پیامبر دوم است! گفت پیامبر اول شد! پیامبر(ص) فرمودند نه، من که خودم اینجا هستم خودم فهمیدم دوم شدم، من باختم. چی را اول شدم؟ پیامبر(ص) با اینها کشتی میگیرد، خندهشان را که میکنند، تفریحشان را که میکنند بعد آخرش میفرماید یک کلمه بگویم چه کسی پهلوان پهلوانان است؟ همه گوش میکنند که چه میخواهد بگوید. میفرماید آن کسی که پشت خودش را به زمین بکوبد! یعنی بر خودش مسلط باشد. این جمله را میگوید برای این که آمدی با او کشتی گرفتی، او را انکار نکردی. بعد این پیامبر با آن اصحابی که فدایی دارد، در روایت میفرماید دو روز، یک روز اصحابی که همیشه هستند ولی نیامدند، سراغشان را میگرفت. میفرمود فلانی چه شده؟ مریض است؟ گرفتار است؟ در روایت دارد که به محض این که پیامبر(ص) متوجه میشدند که گرفتاری دارد یا مریضی دارد، بعد از نماز میفرمودند من دارم میروم منزل فلانی احوالش را بپرسم، هرکس با من میآید بیاید. رهایش نمیکرد. یک کسی ممکن است بگوید این صله رحم و دیدار از رفقا را، جدا جدا، نخیر کار فرهنگی همین است، کار فرهنگی جز این نیست. این که مردم گوش مفت و چشم مفت و وقت مفت، در اوقات فراغت، مازاد بر زندگی ما میرویم آنها را تربیت میکنیم! اصلاً این حرفها بیخود است. حتی یک روحانی، یعنی آن آخوندی که در مشکلات کنار مردم است با آخوندی که در مشکلات کنار مردم نیست ولی هر چند وقت یک بار میآید موعظه میکند، اینها اصلاً مساوی نیستند، اصلاً مردم به او گوش نمیکنند، ولی به او گوش میکنند. اینها خیلی مهم است. امام یک وقتی میگفت هرجا رفتید و دیدید مردمش خرابند، بفهمید آخوندش خراب است! اگر میبینید یک شهری متدین هستند بفهمید آخوند خوب دارد. این معنیاش این نیست که آن روحانی بیتقواست. ممکن است آن روحانی آدم بسیار با تقوا و پاکی باشد ولی با مردمش رابطه عینی ندارد، مثل انبیاء نیست. انبیاء اینطوری نبودند، اهل بیت اینطوری نبودند که مذهب را از کل زندگی جدا بکنند. این هم یک نکته.
در روایت داریم که هر حرفی که خود شما را متقاعد نمیکند بقیه را هم نمیتواند متقاعد کند. اگر میخواهید بفهمید یک روش فرهنگی – تربیتی، تعلیمی روی دیگران اثر دارد، ببین اگر همین حرف را یک کسی به تو بزند قبول میکنی یا در دلت به او میخندی؟ میگویی کی باشد که سمینارتان تمام شود ما به خیر و خوشی برویم پی کارمان! این هم یک اصل اسلامی در حوزه فرهنگسازی است که دیگر احمقپنداری، دیگران احمق پنداری، باید از کار حذف شود. هر برنامهای به اسم برنامه فرهنگی میخواهیم برای مردم بگذاریم باید حواسمان باشد این مردم حداقل به اندازه ما شعور دارند! اگر بیشتر نداشته باشند به اندازه ما شعور دارند. اگر کسی این کاری را که من دارم با این میکنم با من بکند من همینطور که من دارم با این حرف میزنم این با من حرف میزند کسی دیگری، من آنجا چطوری واکنش بدهم؟ این هم مثل ماست. لذا عرض میکنم اگر خودمان را درست بشناسیم مخاطبمان را هم میشناسیم. چون خاطب خود ماست. چیزی اگر ذهن ما را متقاعد نمیکند مردم را متقاعد نمیکند.
محور پنجم عرایضم این است، اگر دارید کار فرهنگی میکنید، معنویت، عدالت، عقلانیت. این سهتا را هر جا دیدید میخواهند از هم تفکیک کنند بدانید که میخواهند کلاهتان را بردارند. اگر هم خودمان داریم تفکیک میکنیم ما میخواهیم کلاه دیگران را برداریم! هرکس گفت اینجا معنویت است منهای عقلانیت و عدالت، این معنویت اسلامی نیست. هرکس از عقلانیتی حرف میزند که کاری به معنویت و عدالت ندارد این عقلانیت سکولار است و عقلانیت نیست، جهل و جاهلیت جدید و مدرن است. هر جا هم گفتند عدالت، حقوق بشر، آزادی، مردمسالاری، اما نه از عدالت حرف میزند نه از معنویت حرف میزند آن هم عوامسالاری است، مردمسالاری نیست، مردمسواری است! سوار مردم میشوند میگویند مردمسالاری، مردمسواری است همین کاری که در بنیاد لیبرال دموکراسی است. معنویتی که با مواد مخدر میخواهد عالم غیب را کشف شهود بکند، یک زمانی این فشار را با سکس و شراب سرکوب میکردند بعد یک زمانی باز، در قالب مواد مخدر و مرز بین تخدیر و عرفان را برداشتند. این که میگویند معنویتهای انحرافی هست، الآن یکی از دوستان میگویند بله در همین استان ما هم هست، هم حلقههای انحرافی هست اما بچه مسلمانها را به سمت کلیسا و وهابیت یا بهائیت و مسیحیت میبرند، ببینید هرجا که این اتفاقات باشد، حالا مبالغه میکنند این جاهایی که این قدر است تهش خیلی نیست، ولی هرجا که فرضاً باشد این معنیاش این است که در آن منطقه اسلام نیست! اسلام درست بیان نمیشود. چون محال است کسی در یک مخاطبی، یک تفکری ببیند که عقلانیت و معنویت و عدالت، هرسه حضور دارد و بعد بروند سراغ خرافاتی که این سهتا یا هیچ کدامش نیست یا بعضیهایش نیست، این اصلاً معنی ندارد. هرجا دیدید بیشتر شکایت میکنند که فرهنگهای انحرافی، حلقههای انحرافی، مسیحیت، بهائیت، یهودیت و وهابیت آمده، این سند جرم علیه خودشان است. برای این که تو وقتی آب زلال سرد ندهی، مردم تشنه هستند، او که تشنه است، او که معطل نمیایستد، او میخواهد سیراب بشود، وقتی خیلی تشنه میشوی آب گلآورد هم میخوری! یک وقت بچه بودیم با بعضی از دوستان کوه رفته بودیم، رفتیم بالا، یک جایی که دیگر آب نبود، رسیدیم به یک جایی که آب جمع شده بود، کِرم و به قول ما مشهدی کُخ و این چیزها هم در آن بود. اول که نشستیم گفتیم اینها را کدام حیوانی میخورد؟ بعد رفتیم بالاتر، فکر کردیم آن بالاتر یک آب و چشمهای هست، یکی دو ساعت توی گرما رفتیم بالاتر دیدیم هیچی نیست، وقتی رسیدیم به این، واقعاً دیگر داشتیم از تشنگی هلاک میشدیم تا میخواستیم بیاییم پایین، باید یک ساعت و نیم از کوه پایین میآمدیم، جای شما خالی، چنان از همان آب خوردیم که یکی از خوشمزه آبهایی است که ما توی عمرمان خوردیم! یعنی آب سبزه شده، وقتی که تشنهای و کسی آب به تو ندهد این را با ولع میخوری، این اتفاقی است که میافتد. اگر یک جایی میگویند این اتفاق افتاده، پس بدان این اتفاق افتاده است. وقتی شما آب زلال به او ندهی، او همانها را با لذت میخورد! برایش خاطره هم میشود! وضعیت این است. بنابراین یادتان باشد از این به بعد به کسی آمار ندهید! هرجا آمار دادند که اینجا وضع ما خراب است در واقع دارند میگویند وضع ما خراب است! یعنی ما یک مشکلی داریم! و الا شما این مفاهیم اسلامی و اهل بیتی را هر جای دنیا مطرح میکنید آنهایی که اهل فرهنگ هستند با چنان احترامی بحث میکنند!
خارج از کشور یک سمیناری بود، وسط آن یک موضوعی بود. من آنجا 30- 40 دقیقه فرصت داشتم بیشتر وقت را همین اصطلاحاتی را که در علوم اجتماعی خودشان میگویند ما از اینها یاد گرفتیم باید به خودشان پس میدادیم! همینطور قلمبه سلمبه گفتیم، وسط هایش دوتا روایت هم جاسازی کردم قاچاقی! از پیامبر(ص) دوتا روایت هم قاچاقی گفتم، گفتم شاید بخاطر آنها این دوتا به گوششان بخورد. جلسه تمام شد، چند نفر از این اساتید آمدند و فقط سراغ همان دوتا روایت را از من گرفتند! اصلاً انگار آن همه چیزهای مهمی را که من به حساب خودم فرموده بودم، انگار آنها را نفرموده بودم! گفتند اینها که چیزهایی است که ما خودمان به شما یاد دادیم! اینها که گفتید چه بود؟ یعنی چند نفر آمدند از ما پرسیدند و یادداشت کردند همین دوتا روایت را یادداشت کردند.
من عرضم را ختم کنم با این روایت پیامبر(ص) که عرض کردم، ببینید در حوزه فرهنگسازی اینها چطوری است. شهادت پیامبر هم هست. پیامبر(ص) به مردم نمیفرمودند که من با حقوق شما کاری ندارم، من با فرهنگ کار دارم! هرگز چنین چیزی نگفتند، که مردم برای من مهم نیست که زندگیتان چطوری میگذرد، حقوق و نیازهای مادیتان چیست، میتوانید ازدواج کنید، نمیتوانید؟ من کاری به اینها ندارم من میخواهم شما را تربیت کنم، من میخواهم شما را تهذیب کنم! این نبود. اینها با هم بود. در روایت دیدید که حضرت امیر(ع) داشتند رد میشدند، ظهری بود یا شبی بود، خیابان خلوت بود داشتند رد میشدند دیدند پشت دیوار، توی خرابه، یک جوانی دارد – معذرت میخواهم – دارد خودارضایی میکند. امیرالمؤمنین(ع) رد نشد، ایشان را گرفت و به او گفت چرا ازدواج نمیکنی؟ گفت پول ندارم، کسی به من زن نمیدهد. حضرت امیر(ع) یکی کف دست او زدند گفتند این تعزیرش، همین دیگر! بعد فرمودند اگر مشکل تو مالی است، دستش را گرفتند و گفتند با من بیا. ببینید تهذیب نفس این است، نهی از منکر میکند، بعد دیگر او را رها نمیکند. این اگر سراغ فسق و فجور و کثافتکاری میرود یا هر گناه کوچک و بزرگی، برای این که یک نیازی دارد که به روش مشروع ارضاع نمیشود، چرا آن نیاز را نمیبینید؟ حقش را نمیبینید فقط میخواهید هدایتش کنید؟ اصلاً هدایت نمیشود. خب در روایت میفرماید که حضرت امیر(ع) نهی از منکر را کرد، تعزیرش هم کرد، یکی محکم به کف دست او زد، بعد هم او را برد مرکز حکومت، از بیتالمال پول را به او داد و فرمودند هر وقت توانستی برمیگردانی و اگر نتوانستی هیچی. با این پول میروی ازدواج میکنی! این فرهنگ سازی در اسلام است. فرهنگسازی، یعنی کاری کنید که کسی مجبور نشود در ادارات حکومتی رشوه بدهد نه این که سیستم و ساختار طوری باشد که او مجبور باشد رشوه بدهد بعد هم جداگانه سر نماز یا شب عاشورا بگویید پیامبر فرمودند رشوه حرام است! خب میگوید پیامبر فرموده باشد رشوه حرام است بنده دارم زندگی میکنم من که نمیتوانم بخاطر... یکی از پسرهای فامیل ما، خیلی پسر خوبی بود، سال اولی بود که به او روزه واجب شده بود من دیدم نزدیکهای افطار خیلی حالش خراب است و اصلاً رنگش زرد شده و سرش درد گرفته، گفته چی شده؟ خب اگر حالت خوب نیست تو نباید روزه بگیری، روزهات را بخور، واقعاً داشت میمُرد! اصلاً به نظر من روزهاش باطل بود، ولی روزهاش را گرفت. بعد به او گفتم چی شده چرا اینطوری شده، گفت هیچی، دیشب یک روایتی خواندم که پیامبر گفتند هرکس با یک خرما یا چقدر خرما روزه بگیرد چقدر پاداش دارد، ما هم خر شدیم به حرف پیامبر گوش کردیم حالا دارم میمیرم! برای این که پیامبر این را در مورد چه کسی میگویند؟ چه میگویند؟ کجا میگویند؟ اصلاً این مستحب است؟ واجب است؟ شرایط چگونه باشد؟ حالا ما نمیتوانیم سیستم اداریمان را طوری بچینیم که دست مردم و صاحب حق به من و شما نرسد، و بعد مجبور شود برای گرفتن حق خودش رشوه بدهد! البته او گناه میکند ولی خب ما او را مجبور کردیم بخاطر این قوانین و ساختارها. با ساختار و قانون به او عملاً بگوییم رشوه بده، بعد در موعظه، شب عاشورا، شب بیست و یکم، در نماز جمعه، نماز جماعت بگوییم قال رسول الله اتّقوا الله.... هرکس رشوه بگیرد به جهنم میرود! خب آقا تو من را مجبور میکنی که رشوه بدهم و بگیرم. خب بر آدمها و تشکیلاتت نظارت بکن، یک کاری بکن که جز آدم گناهکار فاسق مجبور نشود رشوه بدهد. آدم سالم مجبور نشود رشوه بدهد و بگیرد. پیامبر(ص) فرهنگ سازی میکرد از طریق گره زدن فرهنگ و ایمان مردم با حقوق مردم.
مضمون این روایتها را یادداشت بفرمایید. فرمودند «ویلٌ لمنِ استطال علی مُسلم فانتقص حقه» وای بر کسی که مسلمانی را معطل کند وقت او را بکُشد، بخاطر این که میخواهد حق او را به او بدهد! یا او را معطل کند، سهلانگاری کند و از حق او کم کند و به او بدهد. پیامبر(ص) فرمود وای بر او. این وایی که پیامبر(ص) میگوید یعنی دیگر حساب ما رسیده است! آنهایی که مصادق این هستند واقعاً حسابشان رسیده است! چون پیامبر(ص) به هرچیزی ویلٌ نمیگوید. با آن عظمتش میگوید وای بر آنان. این یعنی فرهنگسازی. وای بر کسی که فس فس کند، طول بدهد و طول بدهد، کسی که میخواهد به حقش برسد یک هفته او را طول بدهی، در حالی که الآن میتوانی او را به حقش برسانی. فرمودند وای بر آنها که این کارها را با مردم میکنند. این میشود فرهنگ اسلامی. «فانتقص حقه» وای بر آنهایی که از حق مردم ذرهای بکاهند و کمتر از حقشان ذرهای به آنها بدهند. فرمودند «حق المسافر أن یقیم علیه اصحابه اذا مرَضَ ثلاثه» فرمود اینقدر حقوق بشر زود بر گردن شما اثبات میشود اگر داری با کسی مسافرت میکنی و با او سابقه رفاقت هم نداری، همسفر شدی و او مریض شد حق نداری او را رها کنی و بروی! باید اگر لازم شد تا سه روز هم کنار او بمانی تا حالش خوب شود! مگر اضطرار و اجبار باشد که آن بحث دیگر است. فرمود مثلاً اگر توی کوپه قطار با او همسفر شدی، در کاروانی همکاروان شدی، مریض شد، حق نداری او را رها کنی، اگر لازم شد باید سه روز بالای بستر او بنشینی تا بیماریاش حل شود، هرکسی که هست. در مورد همسایه، «من آذا جارُهُ حَرَّم الله علیه ریحاً الجنّه» هرکس همسایهاش از او آزرده شود بوی بهشت بر او حرام است! ببینید شما میگویید فرهنگ. درست است؟ ما میگوییم فرهنگ. فکر میکنید کار فرهنگی یعنی چه؟ پیامبر(ص) میفرماید کار فرهنگی این است که کل مردم بفهمند اگر همسایهاش از دست او ناراحت است بوی بهشت را نخواهد دید ولو این که هرسال به مکه برود «و مأوایهم جهنم» هرکس همسایهاش از او ناراضی باشد جهنمی است «و بئس المصیر» این را پیامبر(ص) بطور مطلق دارند میگویند. «من ضَیّع حق جاره» هرکس حق همسایهاش را ضایع کند «فلیس مِنّا» از ما نیست. سبک زندگی اسلامی. «ما زال جبرئیل یوصینی بالجار حتی ظننت انه سیورثه» این قدر جبرئیل توصیه و وصیت همسایه را کرد، که من فکر کردم از همسایه به همسایه ارث میرسد! اگر کسی بمیرد همسایهاش مثل فرزندانش از او ارث میبرند. در یک روایت دیگری فرمود تا چهل خانه، از هر طرف، همسایه شما حساب میشود. بعد فرمود هرکس شب بخوابد همسایهاش بخوابد مسلمان نیست. اینها سبک زندگی اسلامی است.
اگر میخواهید ببینید فرهنگ مذهبی در جامعه نشر دادیم، اینطور چک میشود. من یک جایی دیدم که یک گزارشی آمده بود و شورای انقلاب فرهنگی، که متأسفانه ما یک مشکلی در حوزه فرهنگ داریم که فرهنگ را نمیشود رصد کرد، بعضی از کارشناسان، یک تیم قوی کار کرده بودند و گفته بودند که فرهنگ را نمیشود رصد کرد، برای این که ما تقواسنج و ایمان سنج که نداریم، اینطوری نمیشود. چطور نمیشود؟ ضوابط کاملاً محسوس قابل چک کردن مادی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) آموزش دادهاند. دقیق و کف زمینی. کاملاً میشود فهمید که یک جامعهای چقدر فرهنگی و چقدر دینی است. بنابراین اگر فکر کردید با آمار نمایشگاه و تئاتر و شبیهخوانی این کار فرهنگی شده اینها توهم است. کار فرهنگی زمانی است که در مردم اینطوری ایجاد شود که مسئله همسفر تو، مسئله همسایه تو، مسئله همسرت.
فرمود «الجیرانُ ثلاثه فمنهم من له ثلاثه حقه» پیامبر(ص) فرمود دسته همسایه دارید که بعضیهایشان بر شما سهتا حق دارند «حق الجوار، حقالاسلام و حق القرابه» ممکن است قوم و خویش تو هم باشد، مسلمان هم باشد، همسایهات هم باشد، این سه تا حق برگردن تو دارد. «منه له حق» اگر قوم خویش تو نیست، همسایه توست و مسلمان است «حق الاسلام و حق الجوار» دوتا حق به گردن تو دارد. سوم؛ «منهم له من حق واحد» اگر کسی است که نه فامیل توست نه مسلمان است، یک کافری، یک غیر مسلمانی است که همسایه توست، پیامبر(ص) فرمود «له حق الکافر له حق الجوار» کافر هم اگر هست شما نسبت به حقوق او مسئول هستید. اگر سقف خانهاش دارد خراب میشود ولو مسلمان نیست باید به کمک او بروی. اگر امشب گرسنه است باید او را سیر کنید. اگر برهنه است باید به او برسید. اگر خانواده مسیحی است یهودی است، چه برسد به مسلمانی که حالا اهل سنت است او که از این جهت با شیعه فرقی نمیکند. فرمود که یتیم بشود به او رسیدگی نکنید و از این قبیل.
نمونه آخر؛ نامهای نوشتند به عمربنهضم، راجع به نقض حقوق دیگران؛ فرهنگ سازی معنوی وقتی است که ما بتوانیم این حقوق و تکالیف متقابل را در جامعه نهادینه کنیم که کاملاً هم محسوس است. فرمودند که سفارش میکنند که با مردم چطور نباش. بسمالله الرحمن الرحیم. «یا ایّها الذین آمنوا أفوا بالعقود» سبک زندگی اسلامی، شاخص برای این که ما چقدر در فرهنگسازی دینی موفق هستیم چقدر نیستیم. ای مؤمنین به پیمانهایتان وفا کنید. پس یک ملاک برای جامعه اسلامی این است: میزان التزام مردم و حکومت به قراردادهای اجتماعی. یعنی یک قرارداد خرید و فروش بین خریدار و فروشنده، بین موجر و مستأجر، بین همسایه، بین کارگر و کارفرما، بین دولت و مردم. پیامبر(ص) با این آیه قرآنی شروع کردند فرمودند ای مؤمنین بر شما واجب است وفای به قراردادها. «عهداً لرسول الله به عَمربنحزم» این فرمان و پیمان و میثاقی است بین رسول خدا و عَمر؛ عمر کیست؟ عَمر را ایشان دارند یمن میفرستند برای فرهنگسازی کردن در یمن، مخاطبشناسی و فرهنگ دینی را در آنجا نشر دهد. حالا ببینید از او چه میخواهند؟ «حین بعثه إلى الیمن، أمرَهُ بتقویالله فی امره کلّه» اولا که، بیشتر از این که دلت برای دین دیگران بسوزد، اول دلت برای دین خودت بسوزد. آخر ما همش نگران دین بقیه هستیم بعضیهایمان نگران دین خودمان نیستیم! گاهی اینقدر که دلمان برای دین و ایمان کسی میسوزد دلمان برای دین و ایمان خودمان نمیسوزد! فرمودند قبل از این که دلت برای دین و ایمان کسی بسوزد مراقب خودت باش! خودت پاک باش و آدم باش. این بزرگترین روش موفق در فرهنگ سازی است «أمَرَهُ بتقویالله» مراقب خودت باش و خودت را مدیریت و کنترل کن. «فی امره کله» در همه کارهایت، کار حکومت، تبلیغ و زندگی خصوصیات. «فإن الله مع الذین اتقوا» نگویید آنجا پرچم مذهب را بالا بردی و بگویی خدا با ماست، چون ما ادبیات مذهبی و ادای مذهبی و تیپ مذهبی داریم! نه. «إنّ الله مع الذین اتّقوا» خدا با اهل تقواست. آنهایی که واقعاً تقوا دارند تقوای اقتصادی، سیاسی، تقوای جنسی، تقوای مالی و اقتصادی، تقوای مدیریتی، خدا با آنهاست. «والذین هم محسنون» ملاک دوم این است که اهل احسان باشید، یعنی با عملت تو را میسنجند، درست عمل میکنی، «احسان» یعنی عمل درست، عمل صالح، نیکوکاری. عمل حسنه. «و أمرهُ أن یاخذ الحق کما اَمَره» فرمان پیامبر(ص) به اوست، او را مأمور میکند که حق همه را، حق هر صاحب حقی را، کوچک و بزرگ را بگیرد و به صاحب حق برساند. «کما أمره» آن هم نه به هر شیوه، با همان شیوه اسلامی که ما داریم میگوییم. نه به شیوههای دیگر و غیر مشروع، با خشونت. البته یک جایی خشونت شرعی عدالتمحور لازم شد بله.
نکته بعدی که این خیلی فرهنگی است، و به روش تبلیغ هم مربوط است «و آن یُبشر الناس بالخیر» به مردم، به بشریت بشارت بده، آنها را خوشبین کن، مردم را امیدوار کن به این که شما میتوانید سعادتمند باشید، شما میتوانید اهل نجات شوید، شما میتوانید. به مردم بشارت بده «و یأمرهم به» و فرمان بده، و مدیریت کن آنها را به سمت خیرات. کلیگویی نکن. «و یُعلم الناس القرآن و یُفَقّهَهُ فیه» به مردم قرآن را آموزش بده، ولی نه فقط تجوید قرآن « یُفَقّهَهُ فیه» آنها را یُفَقّه، یعنی درک عمیق از قرآن بده، که بفهمند زندگی قرآنی چطور زندگیای است؟ اقتصاد قرآنی، خانواده قرآنی و... «و ینهن ناس» جلوی تخلفات و زیادهطلبیها و ستمها در جامعه باید بایستی. «فلا یَمُسُ احدٍ قرآن إلّا و هو طاهر» کسی که طاهر هستند میتوانند با قرآن در تماس باشند. یعنی سخنگوی قرآن بشوند. «یُخبر الناس بالذی لهم والذی علیهم» این جمله خیلی کلیدی است، آگاه کند مردم را که چه حقوقی دارند و چه مسئولیتهایی دارند. بزرگترین کار فرهنگی این است که در جامعه به مردم بگویید در بازار، به نظرم باید واقعاً سردر بازارها، ده جا نوشت، حقوق مشتری، حقوق فروشنده. وظایف اخلاقیشان چیست.
حضرت امیر(ع) میآیند میبینند که جنسهای خوب را بالا گذاشته و جنسهای بد را زیر گذاشته! چوب تازیانهاش را برداشت و به او کوبید و تمام این خرما را مخلوط کرد، گفت تو مسلمان نیستی! تو که برمیداری اینها را بالا میگذاری داری مردم و مخاطبت را فریب میدهی، میگویی یعنی همهاش همینطور است! باید مخلوط کنی. یک قوانینی در بازار بنویسیم که سبک بازار اسلامی چطور سبکی است؟ این تعبیر، کار نهادهای فرهنگی و رسانهای و حوزه، در جامعه، همین تعبیر پیامبر اکرم(ص) است. «یُخبر الناس بالذی لهم والذی علیهم» مردم را، جامعه را، بشریت را آگاه کنید از این که چه چیزی به نفع آنهاست، چه چیزی حق آنهاست و چه چیزی وظیفهشان است. حقوق و مسئولیتشان روشن شود. بعد «و یُلَیّنُ لهم فی الحق» اما در تبیین حق با خشونت با مردم حرف نزنید. روش تبلیغ و فرهنگسازی، دیکتاتورمآبانه، تحکّم مآبانه، از بالا به پایین، تحقیرگرانه و مستکبرانه نباشد، با نرمش، مدارا و آرم باشد. اما «یَشدَدُّ علیهم بالظلم» اما هرجا ظلم دیدی محکم و قاطع جلوی آن بایست.
خواهش میکنم این را دقت کنید «یُلَیّن فی الحق یشتدُّ علیهم فی الظلم» آنجایی که در تبلیغ فرهنگ دینی است آرامش و مدارا و نرمش و منطق. هیچ ادبیات خشنی نباید باشد. اما «یَشَتَدُ علیهم فی الظلم» هرجا ظلم و حقکشی است محکم و قاطع باید بایستید «فإن الله کَرِه الظلم و نهی عنه» چون خداوند از ظلم متنفر است و نهی کرده، «وقال لها لعنت الله علی الظالمین» و خداوند فرمود لعنت بر ستمگران. منبع این حدیث (جامع السعادات جناب نراقی، و همینطور مشکات الانوار فی غرر الاخبار جناب طبرسی، جزء 2، ص 68، معراج السعاده، مرحوم ملااحمد نراقی، ص 521، و جامع السعادات مرحوم محمدمهدی نراقی، جزء 2، ص 297) این برای اولی است که همسایه را عرض کردم.
این دومی را که عرض کردم (مکاتیب الرسول، جزء 2، ص 519 که برای آقای احمد میانهجی) این را ترجمه و منتشر کردهاند.
این جمله آخر را به عنوان نتیجهگیری عرض کنم. تفکیک فرهنگ از حقوق، تفکیک مذهب از زندگی، نگاه موضعی به فرهنگ و مذهب، این شروع سکولاریز است. این خلاف سنت پیامبر(ص) است.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی